حال ادم که دست خودش نیست
عکسی میبیند
ترانه ای میشنود
خطی میخواند
اصلن هم هیچی نشده
یکهو دلش ریش میشود...
حالا بیا و درستش کن
ادم دلگیر
منطق سرش نمیشود
برای انها که رفته اند
ان ها که نیستند،میگرید
دلتنگ میشود
حتی برای انها که هنوز نیامده اند..
دل که بلرزد
دیگر هیچ چیز سر جای درستش نیست
این وقت ها
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری میخواهد هم ارامش
که هیچکدام نیست!
ادم تصادف میکند،
با یک اتوبوس خاطره های مست
- ۹۵/۰۳/۲۷