روزهایی که پشت سر هم‌ سپری میشوند!

  • ۰
  • ۰

به حدیییییی افکارم مشوش و به هم ریخته و ذهنم آشفته و داغونم که هندزفری رو گذاشتم گوشم، زبان تخصصی هم جلو م باز ه! بچه هام تو فلت هِر هِر و کِرکِر شون به راهه!

+اخه ساعت یک تا سه ، بعد اینکه از هفت و نیم تا یازده و نیم بیمارستان بودی چطوری میشه درس گوش داد! امروز استاده بهم گیر داده! میگه خانم شما اصن حواست نیستااااا! احتمالا از ملاقات شوندگانی!!! منظورش این بود میفتی! شیطونه میگفت برگرد بهش بگو : استاد محض اطلاع تون من معدلم بالای هیجده ست ، رتبه سوم کلاسم ، قرار باشه منو ملاقات کنی ، برا بقیه م جا رزرو کن از الان!!!! ینی عصبااااانی ام هاااا از دستش! اصن نمیتونم ذهنم رو متمرکز کنم! البته بچه ها میگن میندازه !:-(  وای خیلی اعصابم خرده! بی سواد! نصف کارمندای دانشگاه ما با پ/ا/ر/ت/ی اینجان! تو روحشون !!!!! از جمله این جناب به اصطلاح مهندس بی سواد! 

اخه کی با هندزفری درس میخونه؟! الان ینی مثلا من خیلی تمرکز دارم! 

خدایااا دلم میخواد بزنم زیر گریه اصن! :'( :'( 

  • ۹۸/۱۰/۰۲
  • محمد رضا خادمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی